صحبتها و توصیههای دکتر همچنان ادامه دارد؛ اما رضا دیگر صدای دکتر را نمیشود. در ذهن خودش به روز حادثه بازگشته و همه لحظات آن اتفاق وحشتناک در محیط کار را ثانیه به ثانیه مرور میکند، حادثهای که باعث شد او که تازه سی و یک سالگیاش را پشت سر گذارده، مجبور شود تا پایان عمر روی ویلچر بنشیند. با خودش فکر میکند حالا چطور باید به زندگی ادامه دهد و با این وضعیت جسمانی، چگونه میتواند زندگی خود و خانواده کوچکش را اداره کند؟ رضا تنها یکی از صدها نفری است که هر سال در محیطهای کار دچار حادثه میشوند و توانایی ادامه کار را از دست میدهند؛ اما شاید دغدغههای رضا کمتر از بسیاری دیگر از این افراد باشد چراکه رضا بیمهشده تأمیناجتماعی است و میداند که حداقل در مورد هزینههای ادامه درمان و نیز تأمین معیشت خود و خانوادهاش نگرانی کمتری خواهد داشت.